برای مقابله با ویروس کرونا چگونه باید به اعضای خانواده خود؛مدرسه و...کمک کنیم؟

بیست و یکمین فراخوان پرسش مهر
برای مقابله با ویروس کرونا چگونه باید به اعضای خانواده خود؛مدرسه و...کمک کنیم؟
این روزها که مردم ما در یکی از تلخ ترین شرایط قرار دارند و عزیزترین گوهر هستی خود و عزیزان‌ شان در معرض تهدید و آسیب جدی قرار دارد، همچنین نگرانی‌هایی در روند تشخیص به‌موقع و پیشگیری از گسترش غیر منتظره ویروس و بیماری کرونا و آسیب‌های غیر قابل جبران آن بر جای مانده و می‌ماند، هنرمندان و فعالان اجتماعی با انجام اقدامات مختلف در تلاشند که علاوه بر آگاهی رسانی در خصوص ابعاد مختلف این ویروس، به فرهنگ سازی مردم و تشویق آنها در به خانه ماندن مبادرت ورزند و هر شخص بنابر تخصص و سلیقه خود به راهی برای ارتباط با مردم و پرکردن اوقات فراغت و شکستن ایام سخت و سرد قرنطینه تلاش می کند.
این وبلاگ در راستای پاسخگویی به بیست و یکمین جشنواره پرسش مهر راه اندازی شده و نویسنده آن زهرا زرین پور مدیر دبستان دخترانه ابتدایی سمیه استان کردستان شهرستان سنندج است.

۶ مطلب با موضوع «دلنوشته کرونایی» ثبت شده است

امروزه از میلیون‌ها نفر در سراسر دنیا خواسته شده تا «فاصله اجتماعی» را رعایت کنند و به این ترتیب از انتشار ویروس کرونا جلوگیری کنند. به کودکان و خانواده‌ها گفته می‌شود که در خانه بمانند، به همه توصیه می‌شود که با هم دست ندهند، غذای‌شان را با هم تقسیم نکنند و حتی نزدیک هم نشوند.

۰ نظر ۰۹ فروردين ۰۰ ، ۲۲:۰۱
زهرا زرین پور

دلنوشته پرستار بیمارستان توحید جم از روزهای پر تاب و تپش کرونا

 
 
 
اسفند با تمام زیبای هایش با تمام هیاهویش انگاه که بنفشه ها را در باغچه کوچک خانه میکاری و یا انگاه که نگاهت به نگاه اسمان کوچ پرستوها را به نظاره مینشینی و ماهی های قرمز تنگ بلور و سنبل های گل فروشی ها گره میخورد به نگاهت با دیدن امد و رفت مردم لابه لای دست فروش های خیابان که به وجدمان میاورد این همه شلوغی و هیاهو همراه با یک حس غریب دلتنگی همراه با حس عجیب نگرانی ما را برای اغاز سالی که نمیدانیم چه اتفاقاتی را در ان تجربه میکنیم اماده جشن میکند .

اسفند 98 با اسفند سال های پیش فرق میکرد تازه از ارزیابی اعتباربخشی دانشگاه 2 روز گذشته بود که خبر بحران کرونا خستگی را در ذهنهایمان حک کرد و جسم خسته امان را خسته تر، ولی بحران بود و کد اماده باش  اعلام شده بود، مهم نبود حال من و همکاران خسته من ،ما همیشه بودیم تا بهترین ها را برای مردمی که از جنس  مهربانی و گذشت و ایثار بودند فراهم کنیم.

۰ نظر ۱۵ بهمن ۹۹ ، ۰۰:۵۶
زهرا زرین پور

کرونا ، کاش میدانستی که اگر روزی بخواهم  از تو شکایتی به دادگاه ببرم خواهان اعاده به وضعیت سابق می شوم 

 

به گزارش شهروند البرز ، تو خوانده تمام اشکهایم ، تمام دلهره ها و دلواپسیهایم هستی .  وقتی که من با گرمی اشکهایم ،با تو حرف میزنم تمام این اشکهایم ، طومار بلند دادخواستم ،  به تو ابلاغ واقعی میشود. من از تو، که آرامشم را غصب کرده ای ،  شاکی ام . خسارت این غصب  ، رد تمام آرامش من است ، رد عین شور و نشاط و شادمانی من ، رد آن زندگی است که دیگر مثل آن وجود ندارد.

۰ نظر ۱۵ بهمن ۹۹ ، ۰۰:۵۲
زهرا زرین پور
 
  •  
  •  

خاطرات این پرستار را در روزهای کرونایی بخوانید

«خاطرات ایران»، با روایت ایران ترابی، از جمله معدود خاطرات منتشر شده کادر درمانی است که پنجه در پنجه مرگ بدون چشم‌داشت، به یاری هم‌وطنانشان شتافتند.

به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، در روزهای اخیر اخبار متعددی از جان‌فشانی و از خودگذشتگی کادر درمانی و پزشکان کشور در شبکه‌های اجتماعی منتشر می‌شود. افرادی که گاه با وجود نبود کمترین امکانات، پنجه در پنجه مرگ، به یاری هم‌وطنان خود شتافته و با کار شبانه‌روزی سعی دارند تا قدمی در رفع مشکل پیش آمده بردارند.

یکی از مطالبی که در روزهای اخیر در این رابطه منتشر شده، مقایسه تلاش پزشکان امروز با کاری است که پزشکان و پرستاران در هشت سال جنگ تحمیلی انجام دادند. روزهای آتش و خون، جان خود را بر کف دست گرفتند و بدون چشم‌داشتی، در بیمارستان‌ها و درمانگاه‌های شهرهای مرزی و گاه در خط مقدم جبهه حاضر می‌شدند.

۰ نظر ۱۵ بهمن ۹۹ ، ۰۰:۲۸
زهرا زرین پور

 

دلنوشته دانش آموزی که رتبه اول شد:blush

۰ نظر ۳۰ دی ۹۹ ، ۱۳:۳۳
زهرا زرین پور
 
دلنوشته یک پرستار بیمارستان پیمانیه که در بخش کرونا مشغول به فعالیت است

🔹صبح جمعه، هوای تابستان، دلت کوه ودشت ودمن م کشد؛اما..نه.......صبر کن کجا میروی تو یک پرستاری، جمعه وتعطیلی معنایی ندارد.....

 

🔹باید سرشیفت حاضرشوی؛ الان بحران است؛ مرخصی دیگر چه صیغه ایست....راست میگفت:دلم را میگویم؛ باید میرفتم باید به محل کارم میرسیدم؛ شیفت خوبی بود. بیمار اتاق یک را اکستوبه کردم چه حس خوبی بود از اینکه بیمارم خودش نفس دارد. می تواند حرف بزند و حتی می تواند به من لبخند بزند...اشک شوق در چشمانم جاری شد و خدای راسپاس گفتم؛

۰ نظر ۳۰ دی ۹۹ ، ۱۳:۱۴
زهرا زرین پور